![]() |
دو شنبه 25 ارديبهشت 1392 |
در دفتر خاطرات من گم بودی
وقتی هدف و طعمه ی مردم بودی
احساس عجیبی به تو همراهم بود
این حس که نتیجه ی تو و آهم بود
شرمندگی مرا به من بخشیدی
آن خواب غریبی که برایم دیدی
ترفند نگاه تو که با من بد کرد
با من تو بیا به آخرش یا برگرد
شرمی که تو داری و منم می دانم
حالا که تو هستی و ...تنم می دانم
با حرف خودم بیا مرا باور کن
این حال مرا بهتر و هی بهتر کن
نظرات شما عزیزان:
![]() نویسنده : سعید محمدی( فارغونی)
![]() |